قومي که به افلاس گرايد دل ايشان

شاعر : سنايي غزنوي

جز کوي حقيقت نبود منزل ايشانقومي که به افلاس گرايد دل ايشان
جز باده بگو حل که کند مشکل ايشانوقتي که شود کار برايشان همه مشکل
با آتش عشق‌ست موافق گل ايشانگر چند قديمست خلاف گل و آتش
جز بار ملامت نکشد محمل ايشانبا قافله‌ي مفلسي و مرحله‌ي عشق
در نفس عزيز و نفس مقبل ايشانپيدا ز صفاتست و نهانست معاني
پيرايه و سرمايه‌ي جان و دل ايشانجز تربيت و تمشيت و صدق و صفا نيست